نهمین!
یک ماه است...اب دهانت تمام یقه ی لباسهایت را خیس میکند... و همه میگویند...دندان در می اورد... تو از عید هشت دندونی بودی... و امروز...داشتی میخندیدی...دیدمش...نهمین دندانت را...پسر صبورم ان اخر اخرهاست. مبارکت باشد فندق کوچولو...مبارکم باشد...دوست دارم بخندی از ته دلت...تا ببینمش... نهمین دندان...بگویمت...بهانه ای شدی برای خنداندن شیرینم...ممنون. شکر مهربان روزگارم...شکر